عروسی عمو مازیار و متین جون
پنج شنبه 14 تیر جشن حنا بندان و دو روز بعد 16 تیر ماه عروسی عمو مازیار و متین جون بود . جشن های خیلی خوبی بودن و خیلی خوش گذشت . شب حنا بندان که دختر گلم همش بغل عمو و بابا بزرگ و فامیل بود و در حال رقص و کلی بهش خوش گذشت ،آخر شب که کف دستامونو حنا زدیم خیلی کنجکاو بود ببینه که این چیه کف دستمون میزنیم و منم کمی حنا گذاشتم کف دستش قیافه اش دیدنی بود براش هم جالب بود هم بدش اومده بود و منم با دستمال پاکش کردم . روز عروسی دخملم موند پیش مامان شهین و ما زودتر برای مراسم عقد رفتیم ونزدیک غروب بود که با مامان شهین و بابا داود اومد جشن خدا رو شکر عروسی خوبی بود و دخمل من همش وسط بود و دست می زد و دوست داشت برقصه ،اخر شب اونقدر خسته بود زیر اون...
نویسنده :
آنا (مامان آرشیدا )
0:24