آرشیداآرشیدا، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 6 روز سن داره

دخترم آرشید بانو

عید نوروز

1392/2/22 1:04
967 بازدید
اشتراک گذاری

دختر نازم امسال به قدری مشغول درست کردن تزیینات تولدت بودم که فرصت نکردم برای سفره هفت سین کار خاصی انجام بدم و یه سفره جمع و جور و کوچولو درست کردم که سر سال تحویلی دور هم باشیم

مامن اشرف و با با کریم اینا گرگان بودن و مامان شهین و بابا داود صبح روز سی اسفند یعنی همون روز عید رفتن شمال . من و بابایی اصرار داشتیم که لحظه سال تحویل خونه خودمون باشیم و کنار گل دخترمون .

شب قبل که 4 شنبه سوری بود خونه بودیم و آخرین کارهای خونه تکونی رو به اتفاق بابایی انجام دادیم ، شب هم رفتیم بالا پشت بام و سه تایی اون فشفشه ای که بابایی خریده بود رو روشن کردیم به هر سه تامون خیلی خوش گذشت و کلی خندیدیم . هوا خیلی سرد بود و زود اومدیم خونه .

صبح روز بعد سفره هفت سین رو کامل کردم و با هم رفتیم حموم و تا از حموم اومدیم بیرون با با گفت زود باشید ، نیم ساعت دیگه سال تحویل میشه . بدو بدو لباس پوشیدیم و موهاتو سشوار کشیدم و نشستیم پای سفره .

چون کسی تهران نبود که بریم عید دیدنی برنامه خاصی نداشتیم عصر یه دوری تو خیابونا زدیم و شام رفتیم بیرون روز خوبی بود و بهمون خوش گذشت .

امسال چون برنامه مسافرت نداشتیم تصمیم گرفتیم که تهران گردی کنیم یک روز رفتیم شهر ری ، چشمه علی، و برج طغرل رو هم دیدیم

. کنار چشمه علی پارک بود که نشستیم اونجا ناهار خوردیم و دختر گلم هم کلی سرسره بازی کرد .

یه روز هم رفتیم جشنواره نوروزی برج میلاد ، اونجا هم خیلی خوب بود . بیرون محوطه برج غرفه های مختلف صنایع دستی گذاشته بودند و باغ وحش داشت که ما نرفتیم و یه سفره هفت سین بادی خیلی بزرگ هم تو محوطه بود و دور تا دور فضا کلی سرگرمی های جالب مثل تنیس ، گلف ، فوتبال دستی ، تیر اندازی و بازیهای مختلف گذاشته بودند . من و بابایی هم وقتی خوابیده بودی فوتبال دستی بازی کردیم . کنار محوطه ماشین های قدیمی پارک بود . توی خود ساختمان برج هم غرفه کشورهای مختلف بود و سفره های هفت سین مختلف با تخم مرغ های بزرگ چیده بودند خیلی تخم مرغها برات جالب بودند هی می خواستی بری بهشون دست بزنی .

هفته دوم عید هم رفتیم تبریز که سیزده بدر اونجا باشیم و تهران تنها نباشیم .

همه خانواده رفتیم پارک نزدیک خونه مامان بتول و اونجا مستقر شدیم وقتی آفتاب خیلی زیاد شد چادر بر پا کردیم و شما هم رفتی تو چادر خوابیدی بعد از طهر هم کمی پارک رو دور زدیم و توپ بازی کردیم و برگشتیم خونه .

فرداش یعنی روز چهاردهم فروردین به اتفاق خاله صیدان و خاله مهین اینا رفتیم ارومیه و شهر رو گشتیم و ناهار خوردیم .

جالب اینجا که هر جا نگه داشتیم که عکس بگیریم مخصوصا کنار دریاچه ارومیه شما خواب بودی و نتونستم ازت عکس بگیرم .

 

 

 

 

 چشمه علی

 

 برج طغرل

 

سر راه تبریز به گنبد سلطانیه سر زدیم و دیدار کردیم .

 

 

 

 

سیزده بدر 

دو تا پفک گرفتی دستت و هیچ جوره نتونستم ازت بگیرمشون و اجازه دادم برای اولین بار پفک بخوری خیلی دوست داشتی و بازم می خواستی ولی مامانی ترجیح میدم هله هوله بهت ندم .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)