آرشیداآرشیدا، تا این لحظه: 12 سال و 3 روز سن داره

دخترم آرشید بانو

مادرانه

1392/2/23 14:15
705 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دلم یک سال گذشت سالی سخت و شیرین

یه جا تو متن کارتهای دعوت برای تولد خوندم ،

یک  سال پر از خنده و شادی گذشت ، یک سال پر از نگرانی های مادرانه و پدرانه گذشت برای ما باورش سخت است ، اما پرنسس ما یکساله شد .

خیلی به دلم نشست آره راست می گه توی این یکسال من خیلی دلشوره و استرس سلامتی ات رو داشتم

یادم میاد روزای اول ، وقتی خواب بودی هر ده دقیقه یکبار می اومدم بالاسرت و نگاهت می کردم . شب ها اصلا خواب نداشتم هر نیم ساعت یکبار بیدار می شدم و بهت رسیدگی می کردم .

وقتی تونستی بشینی فقط مواطب بودم که زمین نخوری و همیشه پشتت بالشت باشه .

وقتی چهار دست و پا رفتی همیشه مثل یه سایه پشت سرت بودم و دنبالت می کردم وقتی ازت غفلت می کردم و سرت جایی می خورد تا دو روز آروم و قرار نداشتم که نکنه خدای نکرده چیزیت شده باشه .

وقتی شروع به راه رفتن کردی و هر جا هر چیزی که دستت باشه میزاری دهنت و من مدام باید مراقب باشم که چیز غیر خوراکی تو دهنت نزاری و اون لقمه ای که دهنت گذاشتی برات بزرگ نباشه ، وقتی سرفه می کنی یا غدا می پره گلوت من به جای تو نفسم بالا نمیاد و رنگم می پره هزار بار میمیرم و زنده میشم تا خیاری رو که با سماجت دستت گرفتی و گاز زدی رو قورت بدی .

ولی کم کم منم پا به پای تو بزرگ شدم خیلی چیزا رو یاد گرفتم یاد گرفتم که وقتی خوابی به جای اینکه بالا سرت بشینم و نگاهت کنم بلند شم برم به کارام برسم و خونه رو مرتب کنم ، یاد گرفتم که وقتی شبها خوابی منم بخوابم که صبح با انرژی بیشتری در کنارت باشم یاد گرفتم بچه ها علاوه بر رسیدگی به آرامش روانی احتیاج دارند دختر من یه مامان آروم و پر انرژی رو بیشتر از یه مامان عصبی و کم حوصله دوست داره .

هر روز بیشتر سعی می کنم که از روزهای با هم بودنمون نهایت لذت رو ببرم چرا که تو هر روز داری بزرگ و بزرگ تر میشی و به قول شاعر (قیصر امین پور ) که چقدر زود دیر می شود .  دلم نمی خواد از اون مادر هایی باشم که وقتی بزرگ شدی بگم من اصلا نفهمیدم کی بچم بزرگ شد دلم می خواد لحطه لحطه  بزرگ شدنت رو در خاطرم ثبت کنم .

یه چیز خیلی خیلی مهم دیگه اینکه یاد گرفتم که همیشه توکلم به خدا باشه و بسپرمت دست خدا ، چون می دونم که اون خیلی بیشتر مراقب کوچولوهاست و من باید خدا رو شاکر باشم که تو گل دختر رو به ما هدیه داد . 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

شفق
28 اردیبهشت 92 12:59
خیلی قشنگ نوشته بودی ایشالا که هیچ وقت بدشو نبینی و کاش این نینیا یه روز بفهمن که چقد مراقبشون بودیم تا بزرگ بشن
صبا مامان نیوشا
2 خرداد 92 12:13
عزیز من یک سال مادری کردی بر تو مبارک باشه. ایشالا که سالها مادری کنی براش تا روزیکه در اوج موفقیت ببینیش و خیلی بهش افتخار کنی. عشقتون مستدام
مامي مهرسا دردونه
6 خرداد 92 12:01
خيلي زيبا بود . من كه لذت بردم