واکسن یکسالگی
دختر نازم نزدیک دو ماهه که سرمون کمی شلوغه و من فرصت نکردم برات مطلب بزارم بزار برات تعریف کنم تو این دو ماهه چه کارا کردیم البته عروسی عمو مازیار بود و ما سرگرم آماده شدن واسه عروسی
پنج شنبه که تولدت بود و قرار شد بابایی روز یکشنبه هفته بعدش یعنی هشتم اردیبهشت رو مرخصی بگیره و با هم بریم مرکز بهداشت واکسن یک سالگیت رو بزنیم . شنبه صبح از خواب پا شدیم و رفتم کارت واکسنت رو بزارم دم دست که دیدم روش نوشته روزهای زوج برای واکسن مراجعه شود ،منم تصمیم خودمو گرفتم و تو رو سوار کالسکه کردم و با هم رفتیم مرکز بهداشت .
واکسن دو ماهگیت رو همراه مامان شهین با کالسکه سه تایی رفتیم و زدیم .
واکسن چهار ماگیت رو با بابا کامیار رفتیم .
واکسن شش ماهگی هم بابا کریم و مامان اشرف اومدن بردنمون مرکز بهداشت .
واکسن یک سالگیت هم دو تایی با هم رفتیم با کالسکه گردش کنان هوا هم خیلی خوب بود و از گردش دو نفرمون هم لذت بردیم ، خدا رو شکر اصلا گریه هم نکردی و به کارهای خانم پرستار با دقت نگاه می کردی و وقتی سوزن رو به بازوت فرو برد با اخم و اعتراض به من نگاه کردی و تا خواستی داد بکشی تزریق تموم شد و تو هم حواست پرت شد خیلی لذت بخشه که آدم دختر به این شجاعی داشته باشه عزیز دلم .
خدا رو شکر سر هیچ کدوم از واکسن هات تب نکردی و من مرتب سر چهار ساعت بهت استامینفن می دادم و سر 48 ساعت رو براه میشدی .
ده روز بعد از واکسن یک سالگیت تب کردی اونم خیلی خفیف و یک روزه من نگران شدم که شاید سرماخورده باشی ولی وقتی تبت یک روزه قطع شد یادم افتاد که نکنه از واکسن بوده باشه ، چون خانم پرستار گفته بود که یک هفته تا ده روز دیگه شاید تب داشته باشه .