ماه هشتم
دخمل مامان دیگه حسابی شیطون شده و همش ورجه وورجه می کنه یه جا بند نمیشه یاد گرفته با رو روک به همه جا سر بزنه و هر چی رو میزه بر داره .
ولی اصلا سینه خیز رفتن رو دوست نداره وقتی رو شکم می افتیه داد و بیداد می کنه که بیایین منو نجات بدین وقتی چند روز پیش رفته بودیم خونه خاله شیرین گذاشتمت زمین که بشینی برای ثانیه ای به حالت چهار دست و پا ایستادی و بعد پخش زمین شدی و کمک خواستی ولی همون یک دقیقه هم من کلی ذوق کردم ولی دوست ندارم اذیتت کنم هر موقع خودت دوست داشتی چهار دست و پا برو دوست هم نداشتی نرو ولی خیلی دوست داری که دستاتو بگیرم و با هم قدم بزنیم .
وقتی میری بغل بابایی پاهاتو میگیری بالا و سرتو خم می کنی به سمت زمین و می خوای بچرخی این کارو خیلی دوست داری .
ولی من خیلی می ترسم همش از با با کامیار می خوام که این کارو انجام نده .
راستی چند روز پیش هم رفتیم برات صندلی غذا گرفتیم آخه رو زمین بند نمی شدی و همش می خواستی ببینی دور و برت چه خبره منم باید مراقب می بودم که نخوری زمین و از غذا می افتادم ،
وقتی یه چیزی می خوای بهت نمی دیم کلی اعتراض می کنی و می خوای که حرفت رو گوش کنیم