آرشیداآرشیدا، تا این لحظه: 12 سال و 3 روز سن داره

دخترم آرشید بانو

شب یلدا

1392/1/18 0:48
973 بازدید
اشتراک گذاری

امسال شب یلدا پنجشنبه بود و من برای دختر گلم یه مهمونی کوچیک گرقتم  مامان شهین و بابا داود مامان اشرف و با با کریم  عمه کاملیا و عمو نیکیار ،مامانی و عمو فرهود ،عمو مسعود و شیرین جون ،عمه نسرین و داریوش هم به جشن ما دعوت بودند .

برات لباس هندوانه ای خریده بودم و ریسه مدل هندوانه درست و دیوار خونه رو تزیین کرده بودم .می خواستم برات جشن دندونی هم جدا بگیرم ،ولی دیگه شرایط جور نشد و مامان شهین لطف کرد برامون آش دندونی درست کرد . همه مهمونا خیلی خوششون اومد و تعریف کردن در واقع دو تا جشن رو یکی کردم .

شب خوبی بود شما هم فوق العاده دختر خوبی بودی و اصلا اذیت نکردی، بعد از شام با همه مهمونا اسم و فامیل بازی کردیم، به همه خوش گذشت و کلی خندیدیم شما هم بغل مامان شهین بودی و هر بار که ما استپ می گفتیم ذوق می کردی و از خودت سرو صدا در میاوردی و تو شادی ما شریک بودی .

مامان اشرف و با با کریم صد هزار تومان پول نقد بهت دادند و بقیه مهمونا هم همگی با هم سه دست فنجون برای من آوردند که دست همشون درد نکنه .

پول رو برات کنار گذاشتم تو ماه آینده برات صندلی ماشین بخریم .

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

آذین
7 اردیبهشت 92 14:40
خاله ای دست مامان گلت درد نکنه که واست این مهمونی خوشگلو با سلیقه رو گرفت ... مخصوصا از اون سماوره خیلی خوشم اومد ... کلی با حوصله و سلیقه بود ... تو هم که یه هندونه خوشمزه شده بودی حیف که چنگال نداشتم ...